اذان کربلا
کسی از دور می خواند برایم
همین ابیات می ماند برایم
گرفتار تب وحی رقیقم
دچار فیض اشراقی عمیقم
اگر روح القدس از جای خیزد
زدستم وحی آسا عشق ریزد
نمی دانم کجا را می سرایم
کدامین ماجرا را می سرایم
همانجایی که گودالش رفیع است
مجال تنگه های او وسیع است
در اینجا ثبت می شد از لب شام
بروی پرده های وحی دشنام
در اینجا بوریا جای حریر است
علی دارد ولی غیر از غدیر است
کبوتر بچه ها اینجا یتیمند
ز دانه در قفس هم نا سهیمند
تمام نیزه ها رحلند اینجا
به حال گریه می خندند اینجا
به روی نیزه قرآن می گشودند
همانهایی که بی احساس بودند
دوباره جزر و مدی کارگر شد
علی کرب و بلا شق القمر شد
همان نوری که وقتی راه می رفت
دل خورشید و رنگ از ماه می رفت
هزاران خیمه می گرید برایش
نسیم آه زینب پشت پایش
اقامه کن دو رکعت ماتم و غم
اذان کربلا پاشید از هم