این دلم در کربلای  سوخته

 قلبها  چون  خیمه های سوخته

دوست دارم من بسوزم  ای خدا

 یاد  طفلان  غریب کربلا

ای دل بشکسته  و زار غمین

صحنه شام  غریبان  را ببین

دختری در بین  صحرا می دود

گوئیا در کوچه زهرا (س) می دود

آه  می آید  صدای اسبها

 کودکی  در زیر پای اسبها

دستهای بی حیا و بی شرف

کرده رخسار یتیمان  را هدف

تازیانه در کجا آید فرود

 نیزه ها بر شانه ها آید فرود

از میان آتش افروخته

میرسد  بوی  شقایق سوخته

آسمانی بی ستاره  گشته است

 گوشها  بی گوشواره  گشته است

ای خدای چهره های سوخته

 چشمهای سوی عمه  دوخته  

زینب کبری (س) چه سازد ای خدا

 یک  طرف  بیمار و یک  سو بچه ها

با  تن  خسته کند  راز  و  نیاز

روی خاکستر  نشسته در نماز

با قنوت  خسته اش غوغا  کند

اقتدا  بر مادرش  زهرا (س) کند