چند روزی می شود دلگیر می خواند دلم

باب طبع شیون و زنجیر می خواند دلم

در رگ جان می نشیند نشدر نامردمی

زین فضای تلخ صد تفسیر می خواند دلم

در قفس این زادگاه عمر جان فرسای من

آبشار گریه را تصویر می خواند دلم

روزنی تا بینم از آن کور سوئی ای دریغ

روز و شب را رنج بی تاثیر می خواند دلم

سالها رفت و ندیدیم بوی بارانی ز باغ

جرم این عشق مرا تقدیر می خواند دلم

حلقه زنجیر زلفش کرده مصلوبم چنان

کز خدنگ چشم او شبگیر می خواند دلم