اگر بگذارد
اهل گردم دل دیوانه اگر بگذارد
نخورم می غم جانانه اگر بگذارد
گوشه ای گیرم وفارغ ز شر و شور شوم
حسرت گوشه میخوانه اگر بگذارد
عهد کردم نشوم همدم پیمان شکنان
هوس گردش پیمانه اگر بگذارد
معتقد گردم و پابند و ز حیرت برهم
حیرت این همه افسانه اگر بگذارد
شمع می خواست نسوزد کسی از آتش او
لیک پروانه ء دیوانه اگر بگذارد
دگر از اهل شدن کار تو بگذشت رفیق
چند گویی دل دیوانه اگر بگذارد !؟
عماد
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۸۶/۱۱/۱۶ ساعت 17:23 توسط فرهاد
|