سر راه تو نشستن چه صفایی دارد

دل من با تو عجب شو و نوایی دارد

چه شود یک نظری گوشه درگاه کنی

آخر ای دوست حریم تو گدایی دارد

بس که با ناله تو انس گرفتم همه شب

دل من زمزمه کرب و بلایی دارد

 بی تو هرگز نتوان میکده را درک نمود

میکده از دم تو حال و هوایی دارد

آنکه دور از تو بود غصه خور هجران است

آنکه باشد به برت ترس جدایی دارد

کاش یک روز بیاید که مطیعت باشم

ای خوش آن کس که ز امرت شنوایی دارد

سفره را جمع مکن تا ببرم روزی خویش

با تو بودن به سر سفره صفایی دارد

پیر ما زهر ز مظلومی و غربت نوشید

حالیا در حرم فاطمه (س) جایی دارد