شب بی نهایت
"خوش نیست ابتدای سخن با شکایتی"
اما تو تک ستاره ای و من شب بی نهایتی
بگذار در کنار تو باشم اگر چه هست
در قلب تیره ام ثمر بی لیاقتی
صد بار دیده ای سر راهت نشسته ام
محتاج هر چه شد، شده یک بی تفاوتی
قبل از تو چهره ام چو گلی نوشکفته بود
حالا بمان، که نمانده شباهتی
حالا بمان که کشیدم هر آن چه بود
حالا که نیست سرزنشی یا ملامتی
باشد! تمام می کنم این عجز و لابه را
"خوش نیست ابتدای سخن با شکایتی"
(فاطمه رجبی)
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۴/۱۵ ساعت 23:30 توسط فرهاد
|
ناله ی شبانه ی من