تیغی که خون فرق ترا سر گشوده است

بر فرق خاک چشمه کوثر گشوده است

ماهی که شد دو شقه به دست پیامبر

یک شمه از عدالت حیدر گشوده است

حکمت نیافته ست کلیدی بجز علی(ع)

تا در به شهر علم پیمبر گشوده است

بر دشمنان که باز شود عدلش آشکار

بر شرق و غرب ـ تیغ دو پیکر گشوده است

شب غرق پرسش است ـ شب کوفه تیره است

یا کفتران آه علی(ع) پر گشوده است

دستی که شب به داد فقیران رسیده است

بازوی همتی است که خیبر گشوده است

مولا به غربت تو شهادت که می دهد ؟

فردا که با تو مصحف داور گشوده است ؟

شب رفت و شرح غربت مولا تمام نیست

گرچه قلم شکسته و دفتر گشوده است ...

سعید یزدانی